جدول جو
جدول جو

معنی خوش گریستن - جستجوی لغت در جدول جو

خوش گریستن
(بَ نَ / نِ جُ تَ)
بسیار گریه کردن. زاریدن. (ناظم الاطباء) ، زود گریستن. بزودی به گریه افتادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ دَ)
بسیار گریستن. بدرد گریستن. گریستن از روی دردناکی. گریستن بسیارکه بجای اشک انگارند خون از چشم می آید:
شنیدم که می گفت و خون می گریست
که مر خویشتن کرده را چاره نیست.
سعدی (بوستان).
آسمان را حق بود گر خون بگریدبر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بِ خوَدْ / خُدْ گِ رِ تَ)
آهسته و بی آواز گریستن
لغت نامه دهخدا
خون گریه کردن، زاریدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد